Friday, December 19, 2008

شهروند درجه دو

بالاخره اون لحظه لعنتی فرا رسید. لحظه‌ای که دو سال تمام به شکلهأی مختلف در قاموس کابوس به سراغم میومد. شاید به خاطر همین زمینه کا بوسی بود که لحظهای که با افسری که پسپرتمو چک میکرد صحبت می‌کردم همه وجودم پر از خشم و استرس شد. عبور از یک در و ورود مجدد به خارج! خارجی‌ که انتخاب نهائ نبود ولی‌ همیشه به عنوانه یه نقطه نجات بخش حیاتی جلوه میکرد. اولین بار بود که موقعه خارج شدن از خارج و وارد شدن به یه خارج دیگه ، بعد از اینکه همه مسافرا از در عبور کردن، این من بودم که منتظر اون افسر اطلاعاتی برای جواب دادن به سوالاتش بودم. حس اشنائ بود! دانشجو ی درجه دو ه دانشگاه، دانشجو ی درجه یک خوابگاه و حالا یه تجربه جدید......شهروند درجه دو جهانی‌!!

No comments: